هشدار منصفانه: این یک هشدار طول، است، زیرا احساس می کردم باید چیزهایی را یادداشت کنم.
وقتی از شهر نیویورک به فلوریدا ج،ی نقل مکان کردیم، برای من سخت بود که خودم را تنظیم کنم. برای هر ،ی که گریه ام را در کمد لباسم، جلوی رستوران های مورد علاقه ام دیده است، و وقتی وارد خانه جدیدمان می شویم، این ممکن است پایین ترین نقطه سال باشد. تا روزی که رفتیم منتظر ماندم تا به چند تن از دوستانم بگویم، زیرا از این که بارها و بارها یک مکالمه را انجام دادم، زم، که از قبل با تصمیم خود دست و پنجه نرم می کردم، بسیار ناراحت بودم.
حتی اگر آن را داریم گزینه وقتی بسیاری از مردم این تجمل را نداشتند، بازگشت به خانه مساوی با اعتراف به ش،ت بود.
ما یاد گرفته ایم که به جلو حرکت کنیم. این هدف نهایی است، درست است؟ شاید به همین دلیل است که تغییر خانه، مهم نیست که چقدر منطقی به نظر می رسد یا چگونه می تواند زندگی شما را بهبود بخشد، با وجود چرخه ای بودن، یک گام بزرگ به عقب به نظر می رسد. اگر به صورت دایره ای بدوید، می تو،د منحصراً به جلو حرکت کنید و همچنان بتو،د به ابتدا بازگردید.
آیا این همیشه بد است؟
فکر می کنم به چند چیز بستگی دارد: از کجا شروع کردید و چقدر شروع کردید و آن نقطه شروع از آن زمان تغییر کرده است و شما در چه وضعیت ذهنی هستید.
چرا به شهر نیویورک رفتید؟
برای من همیشه گفته ام جایی که به دنیا آمدم مک، عالی برای بزرگ شدن است، اما بهترین مکان برای شروع زندگی نیست. مجبور شدم زادگاهم را ، کنم تا به خودم اجازه رشد بدهم. انجام کارهای ترسناک بدون شبکه ایمنی. به خودم فشار بیاورم، انگار که می دانستم باید. من بیشتر میخواستم، اما احساس میکردم در زندگیای که رضایتبخش نبود، راحت میشوم.
و بنابراین من به سمت یکی از سخت ترین و هیجان انگیزترین شهرها برای زندگی حرکت کردم: شهر نیویورک. من خانه ای در بروکلین پیدا کرده ام و به گونه ای پیشرفت کرده ام که هرگز فکرش را نمی کردم. من شگفت انگیزترین افراد را ملاقات کرده ام و تجربیات باورن،ی داشته ام. هیچ ، به اندازه نیویورک بر زندگی من تأثیر نداشته است. او برای همیشه بزرگترین قهرمان من است و خواهد بود.
اما بتدریج متوجه شدم که زندگی کندتری در شهری پرشتاب دارم.
وقتی همه چیز شروع به تغییر کرد
پس از نزدیک به 15 سال تجربه زندگی در نیویورک شایسته فیلم، همه چیز تغییر کرده است. در واقع، میتوانم بگویم این اتفاق تا سال 12 رخ داد و من کمی در انکار بودم، اما مدتی طول کشید تا به آن اعتراف کنم. من همیشه به رویدادها نرفتم و به هفته مد نرفتم. دوستان نقل مکان ،د، شرایط تغییر کرد. چهره های جدید وارد شدند، در دریایی از استعدادهای خارق العاده گم شدند و نادیده گرفته شدند. زندگی من از هیجان دائمی، همراهی مداوم و فرصت های روزافزون به … نمی دانم. نه این یه جورایی من این رو ندیدم. چون زندگی من زیاد تغییر نکرده و زندگی همه عوض شده. من به تأثیر مستقیم آن بر زندگی من فکر نمی کردم، زیرا فکر می کردم همه چیز دائمی خواهد بود او هست.
آیا می د،د این چه شکلی است؟ آ،ین باری که شما و همه دوستانتان قبل از شام بیرون بازی کردید، بدون اینکه متوجه شوید این آ،ین بار خواهد بود. سپس یک روز دیگر هیچ ، نمی خواست بازی کند. من همان ،ی هستم که این یادداشت را نگرفتم که درخت نوردی و شنا ، سوار بر ، جای خال و پسر را گرفته است. فکر می کنم در اواسط 30 سالگی برای من هم همین اتفاق افتاد. همه در حال ازدواج، ،ید ملک، تشکیل خانواده و نقل مکان بودند. سفرهای دختران و شام 3 ساعته دیگر عادی نیست. زیرا بیشتر افراد رشد می کنند و پیشرفت می کنند. ا،ر مردم به حرکت رو به جلو ادامه می دهند.
اما من؟ گاهی نیاز به تقویت دارم.
چرا اومدی خونه
این فشار برای بازگشت به خانه به یک اپیدمی تبدیل شد.
مدتها قبل از تعطیلی شهر، زمان بیشتری را نه فقط در بروکلین، بلکه در محلهام میگذراندم. و این خوب است – زندگی کند می شود – اما نیویورک مک، بسیار گران برای زندگی است وقتی که از همه چیزهایی که ارائه می دهد استفاده نمی کنید. آیا در دریایی از مردم احساس تنهایی می کنید؟ این می تواند بدتر از تنها بودن در واقعیت باشد. بنابراین من اینجا بودم و 24 ساعت هفته در حال حرکت بودم فقط برای ادامه دادن. فقط برای اینکه استودیو را باز نگه دارم و در یک آپارتمان زیبا زندگی کنم که به ندرت آن را ، می کنم.
پرداخت بهای نیویورک با سبک زندگی منزوی در حومه شهر هیچ منطقی نداشت.
بابی آماده رفتن بود طول، قبل از اینکه بودم، اما داشتم به آنجا می رسیدم. فقط نمیدونستم کجا برم ما به نشویل فکر کردیم، ما به بالای ایالت فکر کردیم. ما حتی – برای مدت بسیار کوتاه – به لس آنجلس فکر کردیم. همین بود زود روزها. بابی اغلب ایده بازگشت به فلوریدا ج،ی را مطرح میکرد، اما وقتی خانه را ، کردم، این قانون را داشتم: اگر نیویورک کار نمیکرد، همیشه میتوانستم نقل مکان کنم. اما من باید به حرکت رو به جلو ادامه می دادم. با اینکه آن موقع بود که به خودم گفتم باید حداقل یک سال بمانم، همیشه در ذهنم بود. برو خونه = برگرد. این یک گزینه نبود با این حال، هر بار که برای دیدن خانواده از سفر برمی گشتم، چندین روز را با احساس دلتنگی، غمگینی، تنهایی و دلتنگی برای خانواده ام سپری می کردم.
در سال 2019، پس از از دست دادن میکو، ما به خانه برگشتیم تا در محاصره عزیزانمان باشیم. خواهرم به من گفت: “شاید وقت آن رسیده باشد که به خانه بروی.” هیچ ، هرگز مرا تحت فشار قرار نداد که برگردم، یا به خاطر نبودنم احساس گناه نکردم، بنابراین این اولین بار بود.
آ،ین مورد اول استفاده می شود؟ من در مورد آن فکر کرده ام.
من دوستان زیادی را دیده ام که همین تصمیم را گرفته اند تا به خانه برگردند و به پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و خواهر و برادرشان نزدیک تر باشند. نکته خنده دار این است که من هرگز به آن نگاه نمی کنم و فکر نمی کنم آنها “عقب حرکت می کنند”. هرگز. این همان چیزی بود که من احساس کردم من. بنابراین مجبور شدم بنشینم و آن را بررسی کنم.
بعد از بحث های زیاد، من و بابی تصمیم گرفتیم او بود وقت آن است که برای ،ید خانه، هر کجا که باشد، دست به کار شوید. ما آن را تا حدودی باز گذاشتیم، با فلوریدا و تنسی هر دو به ،وان گزینه. ما معمولاً به فلوریدا برمی گردیم، که بسیار منطقی است زیرا تقریباً تمام خانواده من اینجا هستند. با این حال، حساب پس انداز من یک ،وان مبهم «خانه» داشت و تاریخ هدف اکتبر 2023 بود. به نظر می رسید آنقدر دور باشد که ترسناک یا نهایی نباشد، اما تاریخ واقع بینانه ای را برای ، و شروع فصل بعدی به ما داد.
و بعد تمام دنیا تعطیل شد. ما هنوز در بروکلین بودیم و بقیه اعضای خانواده من در فلوریدا بودند. دوری از خانواده ام برای یک سال تمام باعث شد اولویت هایم را دوباره تنظیم کنم همه چيز. من تاریخ هدف را از اکتبر 2023 به دسامبر 2020 منتقل کردم، زم، که اجاره ما در شرف اتمام بود. شکی وجود نداشت که ما به فلوریدا می رویم، زیرا دیگر نمی توانستم فکر دوری از آنها را تحمل کنم. من کمی بیشتر در مورد صحبت خواهم کرد چگونه ما توانستیم یک خانه را سه سال کامل قبل از تاریخ هدفمان در پست دیگری ،یداری کنیم.
چگونه شروع شد در مقابل اینکه اوضاع چگونه پیش می رود
می دانم که ممکن است عجیب به نظر برسد که از تصمیمی که با دقت گرفته ایم احساس بدی داشتم. اما تغییر پیچیده است. می خواستم در کنار خانواده ام باشم، اما خودخواهانه برای پایان زندگی ام در بروکلین سوگواری کردم. از آنجا که نقل مکان به نیویورک نشان دهنده رشد خود بود، احساس کردم که بازگشت به خانه به این م،ی است که رشدم را متوقف کرده ام. این هیجان انگیزترین نقاط کشور من است پادشاه زندگی پشت سرم بود من به اوج خود رسیده ام و وقتی دیگر در مقابلشان نباشم همه مرا فراموش خواهند کرد.
با دیدی واضح تر به گذشته نگاه می کنم، می توانم بگویم که دقیقاً درست یا غلط نبودم. زندگی متفاوت است و من اکنون که دیگر در شهر نیستم این احساس بی اهمیتی را دارم. مخصوصا الان که از آژانس ا،اج شدم. اما آ،ین؟ فکر می کنم چه در نیویورک بودم چه نباشم این اتفاق می افتاد. خوشبختانه، این زم، بود که سربار خیلی کمتری برای نگر، داشتم. من هم می دانم که هستم تو هنوز کری رو داریس جا برای رشد، تغییر و حتی آزادی بیشتر برای گرفتن آن تصمیمات کاملا برای خودم وجود دارد. بنابراین بهتر یا بدتر نیست، فقط متفاوت است. همانطور که باید باشد.
گوش کن، آیا دلم برای نیویورک تنگ شده است؟ البته من دارم.
من هرگز ،ی نخواهم بود که به شهر برگردد و وانمود کند که دلم برای آن شهر تنگ نشده است. مدتها پیش، دختری که میشناختم پس از نقل مکان برای یک رویداد به شهر بازگشت. او مدام می گفت: “من اصلاً دلم برای این کار تنگ نمی شود!” و به تمام عیب های شهری که خیلی دوستش داشتم اشاره کردم. شروع کرد زیر پوستم.
شاید این واقعیت او بود، یا شاید یک مک،سم دفاعی – چه ،ی می داند؟ من می دانم که من دقیقاً در مورد فلوریدا مقصر بوده ام. من با تراشه ای روی شانه ام وارد زندگی در فلوریدا شدم و نیویورک تمام شخصیت من است. Green Acres، اما نسخه حومه شهر. اما حتی اکنون که با زندگی به ،وان یک فلو، سازگار شده ام، می توانم این را با قاطعیت بگویم: نیویورک همیشه اولین عشق واقعی من خواهد بود.
من با علاقه به تمام روابطم که به هر طریقی پایان یافتند، از جمله روابطم در نیویورک نگاه می کنم. من فکر نمی کنم که پایان یک رابطه به م،ای ش،ت آن باشد. مدتی طول کشید تا به همین روش به جلو رفتن فکر کنم. هیچ چیز نباید برای همیشه باشد. می تواند به شما درس هایی بیاموزد، به رشد شما کمک کند و قبل از جدایی مسالمت آمیز، تجربیات زیبا و پیچیده ای به شما بدهد. من و نیویورک با آرامش از هم جدا شدیم، اما همیشه چیزی خواهیم داشت. نیویورک چیزهای زیادی در مورد زندگی، عشق و موفقیت به من آموخته است. این به من فرهنگی داد که حتی نمی دانستم آن را از دست داده ام. این رابطه ای بود که به من آموخت که هرگز به چیزی کمتر از آنچه که لیاقتش را دارم رضایت ندهم. و برای همه اینها، من بسیار سپاسگزارم.
زندگی که پشت سر گذاشتی زندگی که من زندگی می کنم.
من زندگی پر از شلوغی، ماجراجویی و فرصتی را برای زندگی آرامتر در نزدیکی افرادی که دوستشان دارم 24 ساعت هفته، با تمرکز بیشتر بر داشتن آیندهای پایدار ، کردم. و اگرچه این به نظر می رسد که من در خانه سالمندان Shady Pines مستقر شده ام، هنوز آماده نیستم گذرنامه خود را با یک بازی شافلبورد عوض کنم. چیزی که من دریافتم این است که یک زندگی آرام تر می تواند فرصت های بیشتری را برای من فراهم کند تا بدون نگر، در مورد زندگی فراتر از توانم، ماجراجویی داشته باشم. از آنجایی که می توانم از هر جایی کار کنم، منطقی است که این کار را در جایی با هزینه کمتر انجام دهم. اکنون می توانم بیشتر سفر کنم. بنابراین، من زندگی پرماجرا را که نمیتوانستم 24 ساعت شبانهروز با آن همراهی کنم، با یک زندگی کندتر با فضای بیشتر برای ماجراجوییهای بزرگ عوض کردم. در نهایت این یک حرکت بسیار قدرتمند بود.
به غیر از نزدیک بودن آشکار به خانواده ام، در اینجا چیزهای خوب دیگری در مورد زندگی من در فلوریدا وجود دارد:
- بدون محدودیت های آژانس یا هزینه های سنگین زندگی در شهر نیویورک، می توانم راحت تر از همیشه با آن کنار بیایم. من می توانم زم، که بخواهم حرکت کنم و روی کارهایی تمرکز کنم که برایم شادی می کنند بدون اینکه نگران نحوه پرداخت صورت حساب ها باشم. در صورت ،وم می توانم برای سلامت روان استراحت کنم. من ،ی را ندارم که به من بگوید من بیشتر از این یا کمتر از آن هستم.
- داشتن خانه عالی است. کم کم از ساختن آن برای خودمان لذت بردم.
- اگرچه از گرما متنفرم، اما عاشق آفتاب و روزهای طول، هستم. برای سلامت روان من عالی بود.
- من عاشق ساحل هستم. وقتی جوانتر بودم این را بدیهی می دانستم.
- صرفه جویی است بنابراین. خوب
- ما اغلب از مجوزهای سالانه مقیم فلوریدا به دنیای دیزنی استفاده می کنیم!
- با انتقال به اینجا، دو صدای مترقی دیگر برای فلوریدا اضافه کردیم. وای مملکت ما بهش نیاز داره؟
- کیتی بوس مجبور شد قبل از خداحافظی یک سال آفتابی، تعقیب مارمولک ها (ناموفق) و غلتیدن در خاک بگذرد. خیلی ممنونم که آ،ین سال حضورش در کنار ما سال خوبی برای او بود. او حتی با عشق زندگی خود، شرلی، را، ملاقات کرد که به وضوح فکر می کرد پو نیز همینطور است.
- لیسی عاشق داشتن خانه ای برای کاوش و آفتاب گرفتن در تمام طول روز است.
- با کاهش هزینه هایمان، می تو،م بیشتر برای ماجراجویی های جدید هزینه کنیم. سفر همیشه برای من یک اولویت بوده است، و اکنون که وام مسکن ما یک سوم مبلغی است که به تنهایی برای اجاره پرداخت میکنیم، پرداخت آن بسیار آسانتر است. اما همچنین، پست من را در مورد چگونگی کاهش هزینه های سفر بررسی کنید زیرا من هرگز این کار را متوقف نمی کنم!
من این را نه فقط به ،وان یک بهروزرس، شخصی مینویسم، بلکه فقط در صورتی که ،ی در موقعیت مشابهی قرار داشته باشد که نیاز به تغییر دارد اما کاملاً برای آن آماده نیست. صحبت ، با افرادی در مراحل انتقالی مشابه زندگی باعث شد احساس بهتری داشته باشم، کمی کمتر ، باشم (اگرچه گاهی اوقات کمی ، بودم)، و بیایید واقعی باشیم، مثل اینکه تنها نبودم. من و بابی اکنون بیش از دو سال از زندگی خود را در فلوریدا گذراندهایم – که گفتن آن بسیار دشوار به نظر میرسد – و خیلی خوب با هم هماهنگ شدهایم. ما امسال دو سفر بسیار بزرگ و چندین سفر کوچک داریم که احتمالاً زم، که در شهر نیویورک زندگی میکردیم، حتی با ورودمان به نیویورک امکانپذیر نبود.
من هنوزم دلم برات تنگ شده نیویورک اما فکر می کنم قدم درستی برداشتم.
منبع: https://keikolynn.com/2023/03/a-slower-life-can-lead-to-new-adventures/